کد مطلب:129950 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

اظهار پشیمانی یزید و لعنت ابن زیاد
یزید ناچار شد از كاری كه در قبال سیدالشهدا حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و یاران بزرگوار و با وفایش انجام داده اظهار پشیمانی كند. او كارگزار خود در كوفه یعنی عبیدالله زیاد را لعنت می كرد و این به چند سبب بود:

1. بیزاری عامه ی مردم: به طوری كه شنید مردم با او دشمن شده، او را لعن می كنند و دشنام می دهند. این بیزاری عموم مسلمانان را شامل می شد؛ آنجا كه شخص یزید با صراحت می گوید: «خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! او كاری كرد كه مسلمانان با من دشمنی كنند و بذر كینه ی مرا در دلهایشان كاشت» [1] .«خداوند پسر مرجانه را لعنت كند... ابن زیاد بذر كینه مرا در دل خوب و بد و نیكوكار و تبهكار كاشت» [2] .

جلال الدین سیوطی گوید: «پس از كشته شدن حسین (ع) و یارانش، ابن زیاد سرهاشان را نزد یزید فرستاد. او نخست از قتل آنان خوشحال شد، اما پس از آنكه مسلمانان از وی بیزاری جستند و مردم با او دشمنی ورزیدند، پشیمان شد؛ و مردم حق داشتند كه با او دشمنی كنند» [3] .

شیخ صبان گوید: «پس از آنكه مسلمانان بر این كار از وی بیزاری جستند و جهانیان با او دشمنی ورزیدند، پشیمان شد» [4] .

2. بیزاری خاص

الف) بزرگان شام: سبط بن جوزی گوید: «پس از آنكه یزید، آن رفتار را نسبت به سر حسین (ع) انجام داد، بزرگان شام چهره شان دگرگون شد و از كارش بیزاری جستند» [5] .


ب) لشكر یزید: ابن جوزی از مجاهد - پس از ذكر مثل زدن یزید به اشعار ابن زبعری - نقل می كند: در این اشعار نفاق ورزیده است. وانگهی به خدا سوگند هیچ كس در سپاه او نماند مگر آنكه او را ترك گفت؛ یعنی بر او عیب گرفتند و نكوهشش كردند» [6] .

ج) بیزاری خانواده یزید: در این باره پیشتر بحث گردید.

به این ترتیب روشن شد كه اظهار ندامت یزید و لعن پسر مرجانه تنها از بیم زوال حكومتش و نابودی خودش بود و چیزی جز مكر و فریب و دروغ نبود. این روح واقعیت است؛ گرچه روایاتی داریم كه به برخی جنبه های ظاهری این موضوع پرداخته است، با وجود این برخی موارد توسط دوستداران بنی امیه در آنها راه یافته است كه ناگزیر باید بدانها توجه داشت، و سره را از ناسره باز شناخت. ابن اثیر گوید: «و گویند: چون سر حسین به یزید رسید، وضعیت ابن زیاد نزد او نیكو شد و بر عطایش افزود، به او جایزه داد و از كرده اش شادمان گردید. اما اندكی بعد، از دشمنی مردم نسبت به خود و لعن و دشنام آنان باخبر شد و از كشتن حسین (ع) پشیمان گردید. او می گفت: چه می شد اگر برای رعایت احترام رسول خدا (ص) و رعایت حق خویشاوندی حسین (ع)، اذیت را تحمل می كردم و حسین را در خانه ی خودم جای می دادم و آنچه حكم می كرد به او می دادم، هر چند این كار موجب سستی سلطنتم می شد! و این كار را بخاطر رسول خدا (ص) و رعایت حق خاندان وی انجام می دادم. خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! در حالی كه [حسین] از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد، یا به یكی از مرزها برود تا خداوند او را بمیراند، نپذیرفت و او را به قتل رساند؛ و مرا با كشتن او مورد دشمنی مسلمانان قرار داد و در دلهاشان بذر دشمنی كاشت. در نتیجه نیكوكار و تبهكار به خاطر عظمت قتل حسین (ع) به دست من، با من دشمن شدند. مرا با پسر مرجانه چه كار. خداوند او را لعنت كند و بر او خشم گیرد» [7] .


درنگ و ملاحظه

1. یزید اعتراف دارد به اینكه پشیمانی او ناشی از كینه و دشمنی مسلمانان نسبت به وی پس از كشتن امام حسین (ع) بوده است؛ و گرنه چرا باید نخست شادمانی و سرور داشته باشد و پس از آن پشیمانی حاصل شود.

2. اینكه می گوید: «آنچه او حكم می كرد به او می دادم، هر چند كه این كار موجب سستی سلطنتم می شد»، واقعیت آن است كه امام (ع) معتقد به عدم مشروعیت حكومتش بود و رسول خدا (ص) نیز تصریح فرموده است كه «خلافت بر آل ابوسفیان حرام است». [8] .

بنابراین هدف امام [حسین] (ع) كندن بنیاد حكومت و سلطنتش بود؛ و بس. در آن صورت حكومتش حتی ضعیف هم باقی نمی ماند.

3. اما اینكه می گوید: «و از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد»، «این نیز یكی از دروغهای فراوان خود یزید یا از ساخته های یاوران اوست. و گرنه امام شهید موضع استوار خویش را چنین اعلام كرد: «نه به خدا سوگند، من نه با شما دست می دهم و نه در برابر شما اظهار بندگی می كنم». [9] و نیز فرمود: «آگاه باشید كه فرومایه ی فرومایه زاده مرا میان كشتن و ذلت مخیر كرده است و ذلت پذیری از من دور است». [10] .

4. اما لعنت كردن ابن مرجانه؛ به فرض صحت چنین چیزی تنها جنبه ی صوری و نمایشی داشته است، زیرا كه پیش از این گفتیم كه خود یزید پس از شهادت حسین (ع) او را فراخواند و از او تشكر كرد و با او شراب نوشید. [11] پاسخ اینكه گفته اند بر ابن زیاد خشم گرفت و نیت قتل او را كرد [12] نیز همین است. دلیلش هم این است كه پس از آن هیچ كاری به جز سپاسگزاری از او نكرد.


از همین قبیل است نقل ابن جوزی از واقدی كه گفته است: «چون سرها را نزد وی آوردند گفت: سمیه میان من و ابا عبدالله جدایی افكند و موجب قطع رحم گردید! اگر من نزد او بودم از او در می گذشتم! اما خداوند كار انجام شدنی را باید انجام دهد. ای حسین، خدایت رحمت كند! تو را مردی كشت كه حق ارحام را نشناخت». [13] ولی ما با شواهد محكم و ذكر اعترافهای گوناگون ثابت كردیم كه خود او به قتل حسین (ع) فرمان داد. [14] اما آن خبیث می خواست شانه خالی كند و از بیم اینكه مردم بر او بشورند، كشتن امام حسین (ع) را به گردن فاسقی مثل خودش افكند.

این جای بسی شگفتی است كه می بینیم كسانی می خواهند یزید را از این جنایت زشت تبرئه كنند؛ ولی با این كار، خود را آلوده ساخته اند. از جمله ی اینان صاحب خطط الشام است، آنجا كه می گوید: «اشتباه ابن زیاد در قتل حسین (ع) و اسیر كردن خاندان پاكش، بزرگترین وسیله برای بردن آبروی یزید و خاندان یزید فراهم آورد. آنها این تهمت ها را به او زدند و از كرامتش كاستند با آنكه او در حكومت دارای چون گسترش كشورگشایی و جنگ با دشمنان رومی، به شیوه ی پدرش رفتار می كرد». [15] .

آری او به روش پدرش عمل كرد؛ و بلكه در بی عدالتی و ظلم و ستم و سركشی و ایستادن در برابر حق و كشتن خاندان پاك پیامبر (ص) از او نیز پیش افتاد و با پای خودش به سوی عذاب پروردگار جهانیان رفت.

در این صورت، هیچ كس نمی تواند اهداف واقعی خود را با اشتباه خواندن كار ابن زیاد پنهان كند. چرا كه در كار ابن زیاد چیزی جز پیاده ساختن دستور یزید نبوده است؛ و پنهان شدن پشت مسأله كشورگشایی - در راستای یاری رسانی به ستمكاری چون یزید - مشكلی را حل نمی كند.

شاید نویسنده ی «خطط الشام»، واقعه ی حره و كشتار مردم مدینه و ویران كردن كعبه را از جمله فتوحات یزید قلمداد می كند!


سخن را با نقلی از محمد بن ابی طالب به پایان می بریم كه گفته است: «خداوند یزید و پدرش و دو جد او و برادرش و پیروان و دوستانش را لعنت كند؛ در آن هنگام كه با چوب خیزران بر لب و دندان حسین (ع) می زد و به شعر ابن زبعری مثل می زد.. و آن هنگامی كه در برابر پرسش مرد شامی با زینب (س) به درشتی و زشتی سخن گفت... و به حسین بن علی (ع) گفت: پدرت و جدت قصد رسیدن به حكومت را داشتند. پس خدای را شكر كه آن دو را كشت و خونشان را ریخت... او سر حسین (ع) را بر دروازه ی شهری كه مردمانی ستمگر داشت - یعنی دمشق - نصب كرد؛ و فرزندان پیامبر را همانند اسیران ترك و روم بر پلكان مسجد نگه داشت. سپس آنان را در سرایی جای داد كه نه از گرما حفظشان می كرد و نه از سرما به طوری كه صورتهایشان پوست انداخت و رنگهایشان تغییر كرد. او به خطیب خود فرمان داد كه منبر رود و مردم را از بدی های امیرمؤمنان و حسین (ع) خبر دهد؛ و كارهایی از این قبیل. سپس خودش ابن زیاد را لعنت می كند و از كارش بیزاری می جوید و از كردار او شانه خالی می كند. آیا كار آن ملعون جز به فرمان وی و ترساندنش از مخالفت با خودش بود؟ دلیل اینكه آن لعین خونهای اهل بیت (ع) را ریخت تنها این بود كه یزید او را با سخنانش ترساند و در نامه ای كه هنگام دادن حكومت كوفه برایش فرستاد، او را بر قتل حسین (ع) تشویق كرد؛ و به او فرمان داد كه در راه حسین (ع) كمین بگذارد و راهها را بر او ببندد. او در نامه اش به ابن زیاد گفت: «در میان روزگاران روزگار تو به حسین (ع) مبتلا شده است و در این نوبت یا آزاد می شوی و یا مانند بردگان به خدمت گرفته می شوی، پس به تهمت زندان كن و به گمان بكش...»

اظهار بیزاری آن لعین از كار ابن زیاد از بیم برپایی فتنه و تظاهر نزد عامه مردم بود. زیرا كه مردم همه ی كارها و رفتار فجیع او را زشت شمردند و از كار او ناراضی بودند. به ویژه آن صحابه و تابعانی كه در زمان او زنده بودند؛ مانند سهل بن سعد ساعدی، منهال بن عمرو، نعمان بن بشیر و ابو برزه ی اسلمی كه شنیده و دیده بودند كه چگونه پیامبر (ص) او و برادرش را احترام می كند. همین طور، همه ی ارباب مذاهب از یهود و نصارا... هیچ یك از مسلمانان در سرزمینهای اسلامی از كار او راضی نبود؛ مگر آن دسته از پیروان


خاندان ابوسفیان كه نفاق در دلهایشان ریشه دوانده بود. حتی بیشتر خاندان و زنان و عموزاده هایش از این كار ناراضی بودند». [16] .


[1] تذكرة الخواص، ص 265.

[2] همان، ص 261.

[3] تاريخ الخلفاء، ص 166.

[4] اسعاف الراغبين، ص 188.

[5] عبرات المصطفين، ج 2، ص 284، به نقل از مرآة الزمان، ص 100.

[6] الرد علي المتعصب العنيد، ص 47؛ و ر. ك: البداية و النهاية، ج 8، ص 192.

[7] الكامل في التاريخ، ج 4، ص 87؛ نيز ر. ك: تذكرة الخواص، ص 265؛ سير اعلام انبلاء، ج 3، ص 37؛ تاريخ الاسلام، ص 20.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 326.

[9] همان، ص 7.

[10] الاحتجاج، ج 2، ص 99؛ به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 83.

[11] ر. ك: فصل «قتل حسين (ع) به وسيله يزيد و رضايت او به اين كار».

[12] تذكرة الخواص، ص 265، به نقل از تاريخ ابن جرير.

[13] تذكرة الخواص، ص 261.

[14] ر. ك: مبحث «كشتن امام حسين (ع)» در همين كتاب.

[15] خطط الشام، ج 1، ص 113.

[16] تسلية المجالس، ج 2، ص 400 (با تلخيص).